کد مطلب:41769 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

سپاه اسامه











... پیامبر خدا در واپسین دقایق زندگی به فرماندهی اسامه بن زید بسیج كرد. در آن لشكر از عرب زادگان و تیره اوس و خزرج و كسانی كه بیم آن می رفت كه حضورشان در مدینه موجب فتنه واخلال گردد و با شكستن پیمانی كهاز من بر عهده داشتند و با ساز كردن نغمه های مخالف، سبب دشواری در امر خلافت گردند، و نیز از كسانی كهبهدیده كینه و دشمنی در من می نگریستند و داغ كشته شدن پدر یا برادر یا بستگان خود را همچنان در دل داشتند؛ همه آنان را در جیش اسامه گرد آورد (و از آنان خواست تا مدینه را به مقصد شام و نبرد با رومیان ترك كنند)؛ هر كه در مدینه بود همراه این لشكر روانه كرد. حتی از مهاجران و انصار و سایر مسلمانان و منافقان و كسانی كه به اسلام عقیده (درستی) نداشتند همه را در زیر پرچم اسامه فرا خواند بجز شماری از پاكدلان كه همراه من در من در مدینه نگاه داشت، بقیه را به خروج از مدینه فرمان داد.

(با این تدبیر) شهر از اغیار خالی می گشت و سخن ناهنجار از زبانی شنیده نمی شد و مقدمات كار خلافت و زمامداری رعیت، بدون حضور كژاندیشان و بدخواهان برگزار می گشت و دیگر پس از فیصله دادن كارها، كسی به خود اجازه مخالفت نمی داد.

آخرین كلامی كه درباره كار امت از زبان مبارك پیامبر خدا(ص) شنیده شد این بود

[صفحه 304]

كه می گفت: هر چه زودتر لشكر اسامه را حركت دهید. هیچ یك از افراد زیر پرچم (در هر شرایط) حق بازگشت ندارد و دستور اكید در این باره صادر فرمود و تا آنجا كه ممكن بود در اجرای این دستور تأكید كرد.

(اما با این همه) پس از وفات رسول خدا(ص) من ناگهان دیدم كه عده ای از افرادی كه می بایست در اردوگاه اسامه و در میان سپاه او باشند، از دستور فرماندهی سرپیچی كردند و مراكز نظامی خود را ترك نموده و فرمان پیامبر خدا(ص) را كه فرموده بود: ملازم ركاب فرمانده خود باشند و با پرچم او به هر جا كه می رود همراه باشند، زیر پا گذاشته و فرمانده خود را در اردوگاه رها ساخته و سواره و تابان به مدینه اسب تاختند تا به مقصدی كه در دل داشتند نایل گردند و رشته پیمانی كه خدا و رسولش بر عهده آنان نهاده بود از هم بگسلند و پیمانی را كه برای من گرفته شده بود بشكنند و به زور هو و جنجال بر یك شخص اتفاق نمایند.

(آری) آنان چنین كردند بدون آنكه حتی با كسی از فرزندان عبدالمطلب مشورت كنند و از آنان نظرخواهی نمایند و یا لااقل از من، در اقاله و پس گرفتن بیعتی كه بر عهده داشتند، كلامی به میان آورند.

آن روز من سرگرم تجهیز بدن مطهر رسول گرامی (ص) بودم و از آنچه پیرامونم می گذشت غافل بود؛ چرا كه معتقد بودم از هر كاری مهمتر، تجهیز و برگزاری مراسم دفن و كفن رسول خدا(ص) است. آها از این فرصت استفاده كردند و نقشه خود را عملی ساختند. این رفتار آنان، آنهم در شرایطی كه من زیر فشار مصیبتی آنچنان و ابتلای ماتمی به آن عظمت قرار داشتم و كسی را از دست داده بودم كه بجز خدا هیچ تسلی بخشی برای آن متصور نیست، بسان نمكی بود كه بر زخم دلم پاشیده می شد. ولی من دامن خبر و شكیبایی را رها نكردم و بر این مصیبتی كه بسیار زود و در پی مصیبت فقدان رسول خدا(ص) پیش آمد، ایستادگی كردم.

قال علی (ع):... ثم امر رسول الله بتوجیه الجیش الذی وجهه مع اسامه بن زید، عند

[صفحه 305]

الذی احدث الله به من المرض الذی توفاه فیه، فلم یدع النبی احدا من افنا العرب و لا من الاوس و الخزرج وغیر هم من سائر الناس ممن یخاف علی نقضه و منازعته و لا احدا ممن یرانی بعین البفضا، ممن قد وترته تقتل ابیه او اخیه او حمیمه الا وجهه فی ذلك الجیش و لا من المهاجرین و الانصار و المسلین و غیرهم و المولقه قلوبهم و المنافقین لتصفو قلوب من یبقی معی بحضرته و لئلا یقول قائل شیئا مما الرهه و لایدفعنی دافع عن الولایه و القیام بامر رعیته من بعده ثم كان آخر ما تكلم به فی شی من امر امته؛ ان یمضی. جیش اسامه و لایتخلف عنه احد ممن انهض معه و تقدم فی ذلك اشد التقدم و اوعز فیه ابلغ الایعاز و اكد فیه اكثر التاكید.

فلم اشعر بعد ان قبض النبی الا برجال من بعث اسامه بن زید و اهل عسكره قد تركوا مراكزهم و اخلوا مواضعهم و خالفوا امر رسول الله (ص) فیما انهضهم له و امرهم به و تقدم الیهم من ملازمه امیرهم و السیر معه تحت لوائه حتی ینفذ لوجهه الذی انفذه الیه فخلفوا امیرهم مقیما فی عسكره و اقبلوا یتبادرون علی الخیل ركضا الی حل عقده عقدها الله عزوجا و رسوله لی فی اعناقهم فحلوها و عاهدوا الله و رسوله فنكثوه و عقدوا لانفسهم عقدا ضجت به اصواتهم و اختصت به آراوهم من غیر مناظره لاحد منا بنی عبدالمطلب او مشاركه فی رای او استقاله اما فی اعناقهم من بیعتی. فعلوا ذلك و انا برسول الله مشغول و بتجهیزه عن سائر الاشیا مصدود فانه كان اهمها و احق ما بدی به منها.

فكان هذا یا اخا الیهود اقرح ما ورد علی قلبی مع الذی انا فیه من عظیم الرزیه و فاجع المصیبه و فقد من لاخلف منه الا الله تبارك و تعالی. فصبرت علیها اذ اتت بعد اختها علی تقاربها و سرعه اتصالها.[1] .

[صفحه 306]



صفحه 304، 305، 306.





    1. خصال، ص 423؛ اختصاص، ص 170؛ بحار، ج 28، ص 206.